تاریخ : سه شنبه 28 آذر 1391 | 07:33 ب.ظ | نویسنده : الیاس



میگن چرا حرف هات پایان خوش نداره 

افکار من کویر و آرزوی شما کاشتن نهاله 

میگن مگه میشه این همه نا امیدی محاله 

چرا نشه وقتی خدا یه روز خوب برات نسازه 


نه کفر میگم و نه دارم دروغ می بافم 

من عمریه دارم با این شرایط میسازم 

با این که دستم پره میدونم آخرش میبازم 

من خودم و خودم از روز تولدم میشناسم 


میدونم نا امیدی وسیله ای برای شیطونه 

ولی افسوس که صراط مستقیم من میدونه

عمریه دارم دور خودم میچرخم این من دیوانه 

فکرم هر طرف میره مثل یه پسر تنهای بی خاته 


هر کی داره این شعر و میخونه خودش از همه بهتر میدونه 

که شاعرش با همه سختی هاش بازم توی کشورش میمونه



الیاس اهورا 




الیاس اهورا



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: شعر، الیاس اهورا، اشعار متال، شعری اعتراضی، داستان یا شعر، هنر داستان و شعر و ...، خانواده اهورا،  

  • امیر خان
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • کارت شارژ همراه اول
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات